سفر زندگی

زندگی پر فرازونشیب چه بر سر آدم می آورد

سفر زندگی

زندگی پر فرازونشیب چه بر سر آدم می آورد

همستر

سلام به رویه ماهه نشوسته همتون 

بچه ها نمی دونید امروز چیچی که نشده صبح بلند شدم دیدم آقا بامزی ویرش گرفته از جاش بیاد بیرون 

منم خیلی بیرون کار ئاشتم 

اوردمش بیرون خودمم رفتم بیرونه خونه  

چشمتون روزه بد نبینه دیدم آقا رفته رویه لبه آشپزخونه از اونجا رفته تویه جاش غذاهاشو دروورده برای خودش وسطه پذیرایی پخش کرده یه گوشه از پذیرایو گذاشته برای هویجش یه گوشش برای بادم یه گوشششم گذاشته برای سبزیش 

حالا این به کنار بگین گوشه ی دیگرو چیکار کرده رفته فرشه دست بافمو از یه گوشش شروع کرده به خوردن حالا جالبیش اینجاست همه ی پرزا با نخایه فرش که با دندونش کنده تویه لپش نگه داشته تا من اومدم دواش کنم دستم که گرفتم جلوش همه یه نخا با پرزارو از لپش درو ورده تحویله من داده  

میبینی توروخدا 

فرشه ۲ملیونی شد نصفه

همستر

سلام به دوستایه نازه خودم 

خوبین خوشین دماغتون چاقه اگه هست خواهشن برین عمل کنید دستتون درد نکنه 

دلم برای همتون قده کله مورچه شده 

ببخشید تاخیر داشتم قرار بود روز به رووز بیام یادداشت کنم ولی مشکلاته زندگی نمیزاره دیگه چیکار کنم 

بچه ها مدتی بود هیچ حیوونی نگه نداشته بودم خیلی دلم حوس کرده بوود انگار ویار داشتم  

انقدر تحقیق کردم و دیدم دلم یه حیوونه با نمک می خواد  

فکر میکنید چی گرفتم نمیخود خواهشن اون مغزه نخودیتونو بکار نندازین خودم می گم 

یه همستره نازه خوشگله پشمالویه مامانی  

ماشاا... یه پارچه آقاست اول اسمشو گذاشتم نرمینه چون عینه پنبه نرمه 

ولی به دلم نچسبید عوضش کردم گذاشتم آقا بامزی قوربونش برم  

نیمده دکتر به آقا رژیم داده از بس که می خوره والا خودم انقدر بادم تنقلات نمی خورم که این می خوره بچم باید به شکمش برسه چند روزه دیگه عکسش می زارم